چند وقتی بود در بخش مراقبت یک بیمارستان معروف,بیماران یک تخت به خصوص در حدود ساعت 11 صبح روزهای یکشنبه جان میسپردندو

این موضوع ربطی به نوع بیماری وشدت وضعف مرض انان نداشت.

این مسعله باعث شگفتی پزشگان ان بخش شده بود,به طوری که بعضی

ان رابامساعل ماورای دیگر در ارتباط می دانستند.

کسی قادر به حل این مسعله نبود,که چرا بیمار ان تخت درست در ساعت 11صبح روز های یکشنبه می مرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند وچس از ساعت ها بحث وتبادل نظربالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه,چند دقیقه قبل از ساعت11در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب وغریب حاضر شوند.در محل وساعت موعود,بعضی دوربین فیلم برداری باخود اورده و. . .دو دقیقه به ساعت 11مانده بودگه(پوکی جانسون)

نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد.

دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات(life support system)رااز پریز برق در اورد ودوشاخه جارو برقی خود را به پریز زد ومشغول کار شد!!!!!!!!!!

دم همه ی استقلالی ها گرم.

کدومشون رو دوست داری برات بفرستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قل(ب)م!؟؟؟؟؟

ر(و)حم!؟؟؟؟؟

ج(س)مم!؟؟؟؟؟

یاحروفای توی پرانتز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

##########

این منم که روی ریل قطار خوابیدم تانظر ندید ونگید که وبت قشنگه بلند نمیشم.

این ده شاخه ی گل رز تقدیم با عشق به همه ی شما دوستان عزیز

حالا اگر از وبم خوشتون اومده کامپیوترتونو بذارید توی اب تا گلام پرپرنشن.

این گلا هم واسه ی اونایی که نظر میدن. دعوا نکنیدبه همتون میرسه خیلی زیاده.

1

2

1

2

1

2

1-مادر خشایار در گروه تیک تاک چند روز پیش فوت کرد.

2-مادربزرگ کامران وهومن هم چند روز پیش فوت کرد.

ازهمین جا از ته قلبم به خشایاروکامران وهومن عزیز تسلیت میگم.

1-خوشکله نماز تو خوندی؟

2-روزه هات بگیرم جیگر؟

3-وقت داری بریم مسجد؟

4-خواهرم اندامت چقدر بوی کربلا میده.

5-شهیدتم خانومی.

6-شمارتو بده نماز صبح بیدارت کنم عزیزم.

منم ان جام شرابی که به دست تو اسیرم

چو مرا به لب رسانی ز لبت بوسه بگیرم.

یه زن سفید پوست با یه مرد سیاه پوست با هم ازدواج میکنن,بعد بچه شون که تازه دنیا اومده دندونش چه رنگی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگرپروانه بودم میپریدم

همین حالا حضورت میرسیدم

ولی پروانه نیستم پر ندارم

دلم تنگه ولی چاره ندارم.

این خیلی خوشکله دلم نیومد نذارم.

زندگی اشک است درحال چکیدن

زندگی اسب است درحال دویدن

زندگی قلب است درحال تپیدن

یه روز یه جایی یه دختر وپسر به شدت به هم علاقه داشتند.اما اون دختره نابینا بود وپسره ازاین موضوع رنج میبرد.بعداز چند ماه دختره بیناییشو بدست میاره و وقتی میبینه پسره نابینا است اونو ترک میکنه و اونو با تنهاییاش تنها میذاره. . . . . . . .